تیر ۲۴, ۱۳۹۷
شنیدههای خانوادههای جانباختگان کشتار سال ۱۳۶۷ در زندان ارومیه و همینطور برخی از جانبهدربردگان حاکی از آن است که پیکر زندانیان سیاسی اعدامشده را در تپههای حاشیه شمالی باغ رضوان دفن کردهاند. باغ رضوان، قبرستان اصلی ارومیه است که در یکی از فرعیهای جاده ارومیه-سرو قرار دارد. تپههای شمالی آن از بالا به دانشکده فنی-حرفهای دانشگاه ارومیه منتهی میشود. شهادتهای متعدد نشان میدهد که پیکر جانباختگان به احتمال زیاد جایی در تپههای بین بهشت رضوان و دانشکده فنی-حرفهای به طور جمعی دفن شده است. مقامات رسمی به این مکان، «لعنتآباد» یا «لعنت تپهسی» میگفتند.
محوطه بین ضلع شمالی باغ رضوان و تپههای مجاور دانشکده فنی-حرفهای ارومیه، عکس ماهوارهای، گوگل ارت، ۱۳۹۶
در مرداد ۱۳۶۷، حداقل بیش از پنجاه زندانی سیاسی در زندان ارومیه اعدام شدهاند. در فهرستهای اسامی که تاکنون منتشر شده، نام ۳ زن و ۴۱ مرد که به اتهام هواداری یا عضویت در سازمان مجاهدین اعدام شدهاند به چشم میخورد. همچنین نام یک زن و ۸ مرد نیز در برخی از فهرستها آمده که وابستگی سازمانی آنها مشخص نیست.
عبدالرسول ابراهیمیان دهکردی که از جانبهدربردگان کشتار ۶۷ در ارومیه است میگوید که تعداد زیادی از زندانیان ارومیه را اعضا یا هواداران احزاب کردی کومهله و دموکرات تشکیلی میدادند و علاوه بر زندانیان مجاهد، برخی از زندانیان سازمانهای کرد را نیز اعدام کردهاند. اکبر مجرد نیز تایید میکند در سال ۶۷ در ارومیه به جز زندانیان مجاهد، زندانیان احزاب کردی شامل کومهله، حزب دمکرات و همچنین حزب رنجبران را هم اعدام کردهاند.
اکبر مجرد، فعال سیاسی اهل ارومیه، که برادرش در آن زمان به اتهام هواداری از مجاهدین در زندان بود نیز میگوید: «ارومیه هم کردنشین هست و هم ترکنشین به همین خاطر اکثر زندانیهای احزاب کرد هم توی زندان ارومیه بودند و آنها هم جزو اعدامشدهها بودند که صداشون اصلا به جایی نرسید.»
رستم جهانگیری، عضو حزب دمکرات کردستان ایران، اسامی ۱۴ نفر را در اختیار عدالت برای ایران قرار داده است که همگی به دلیل همکاری با این حزب در سال ۶۷ در زندان ارومیه اعدام شدهاند. وی اطمینان دارد که پیکر حداقل چهار تن آنان را هیچگاه به خانوادههایشان ندادهاند. این اسامی به شرح زیر است:
ابراهیم مزدی، باقی عسمانی، جمشید کامران، خالد بلغاری، رسول دانای، عمر عبدلپور، عوض کریمی، کریم تالانی، کمال تلاج، محمد علیاو، مدنی جهاندیده، مصطفا ابراهیمی، نجیب ابراهیمی، نظام مردی.
شهادتهای متعدد جانبهدربردگان از کشتار ۶۷ در زندان ارومیه نشان میدهد که اعدامشدگان، بخشی از گروهی بودند که در سال ۱۳۶۶ و برای سرکوب اعتراضات داخل زندان، از این زندان به زندان تبریز تبعید شده بودند و بخشی دیگر هم کسانی بودهاند که در سالهای ۶۶ و ۶۷ در زندان ارومیه بودند و به زندان تبریز تبعید نشده و در همانجا مانده بودند.
عبدالرسول ابراهیمیان دهکردی، اهل خوی که به اتهام همکاری با سازمان مجاهدین، از سال ۱۳۶۱ تا سال ۱۳۷۸ به مدت ۱۷ سال در زندانهای مختلف بود یکی از زندانیان تبعیدشده به تبریز است که وقایع منتهی به کشتار ۶۷ را چنین به یاد میآورد:
«ما در حدود ۴۰ نفر بودیم که در دو دسته در بهمن و اسفند ۶۶ از ارومیه به تبریز منتقل شدیم. در زندان تبریز یک بند سهگانه بود. یکی از آن سه بند که بند نوجوانان بود رو درش رو آهن گرفته بودند. یک قسمتش هم به جرائم عادی اختصاص داشت. اتاقهای دیگه خالی بود ما رو دادند اونجا بعد جلوی اتاقها پتو آویزون کرده بودند بعد لای تختهامون از این خائنها [توابها] یکی دو نفر مینشست و ما باید فقط روی تختها دراز میکشیدیم و تکون نمیخوردیم. حتی نباید حرف هم میزدیم. اگر کاری داشتیم دست بلند میکردیم. ولی در تمام مدت روز باید روی تخت دراز میکشیدیم سقف رو نگاه میکردیم و تکون نمیخوردیم . بعد آن توابها به نوبت عوض میشدند. ۴ تا تخت سه طبقه بود که ما تختهای پایین میخوابیدیم. روی تختهای بالا این خائنها بودند. تقریبا تا مقطع قتل عام همینجوری بود و این داستان ادامه داشت.
بندهای سهگانه زندان تبریز
تقریبا اواخر تیرماه ۶۷ بود که ملاقاتها که دو هفته یک بار بود قطع شد. بعد تلویزیونی که بیرون بود رو قطع کردند چون ما اولین اخبار رو شنیدیم. توی نماز جمعه موسوی اردبیلی میگفت مجاهدین رو همه باید کشت. همهشون توی زندانها تشکیلات تشکیل دادند. بعد ما حس کردیم که یک خبرهایی داره میشه. ترددها قطع شد. ملاقات قطع شد. رفتار پاسدارها تغییر کرد. مثلا میخواستند سرویس بهداشتی ببرند مشت میزدند هل میدادند و داد و بیداد میکردند. یک روز هم چاپاری، ريیس کل زندانهای آذربایجان شرقی، آمد سرکشی و بچههای چپ اعتراض کردند که چرا اخبار رو قطع کردید و روزنامه نمیدهید. گفت ما داریم میبریم اعدامتون کنیم شما روزنامه میخواید؟ بعد یکیشون که اتهامش همکاری با حزب توده بود، اومد جلو گفت من رو ببرید اعدام کنید چرا من رو نمیبرید؟ بقیه بچههای چپ هم گفتند هر شرایطی هم باشه ما امکاناتمون رو میخوایم. اعدام هم میخواهید بکنید بکنید. بعد چاپاری گفت ما فعلا با اینها کار داریم. اشاره کرد سمت ما (مجاهدین) گفت هر وقت لازم شد شما رو هم میبریم ولی فعلا با اینها کار داریم.
۹ مرداد تعداد زیادی از بچههای مجاهدی که با ما تبعید شده بودند رو آمدند بردند و فقط من و یک نفر دیگر ماندیم… یک زندانی عادی بود به قول معروف پادوی قفل اول بود. نامههای قسمت ما رو میبرد. گفت که از زندان تبریز هم خیلیها رو دارند میبرند اعدام. فکر کنم بچههای شما رو هم بردند اعدام … سری بعد که غذا میآورد گفت که خیلیها رو بردند. هر کی رو بردند بر نمیگرده. بیست روز بعد، روز ۲۹ مرداد هم من و آن نفر دیگری را که مانده بود به ارومیه برگرداندند. یک شب توی تحت نظر زندان مرکزی بودیم. یک جایی بود دو تا تخت بیشتر نداشت. ورودی زندان بود که ۳۰ تا ۴۰ نفر زندانی تنبیهی عادی و سیاسی را آنجا گذاشته بودند. دو نفر زندانی حزب دموکرات بودند که اینها تنبیهی بودند. اینها به ما گفتند که داستان اینه دارند میبرند اعدام. یه شب ما اونجا بودیم بعد ما رو بردند اطلاعات. بازداشتگاه اطلاعات ارومیه که یه جای دیگه است. من تقریبا ۸ ماه آنجا بودم و فهمیدم آن دسته قبلی را که ۹ مرداد از زندان تبریز برده بودند، قبل از اعدام به آنجا آورده بودند. سپاه وسایلشان را آورده بود اونجا و استفاده میکرد. مثلا من تشت لباسشون که اسمشون زیرش نوشته شده بود را دیدم. یک بار هم که داشتم میرفتم ظرف بشورم اشتباهی رفتم توی یک اتاق دیگه بعد دیدم وسایلشون آنجاست. همونطور پخشوپلاشده وسایلشون اونجا بود. ولی یکی دو نفر زندانیان مانده بودند. که بعدا ما یک جا جمع شدیم توی اتاق عمومی و مجموعا ۱۳ نفر بودیم.»
محمد متین تبریزی نیز که به اتهام عضویت در حزب توده در زندان ارومیه حبس بود و از گروهی بود که به تبریز تبعید شده بود میگوید ۱۳ نفر از زندانیان مجاهدی را که با ما بودند به ارومیه برگرداندند و در آنجا اعدام کردند.
درباره نحوه اعدام زندانیان سیاسی ارومیه اختلاف نظر وجود دارد. برخی از شاهدان شنیدهاند که آنها را در زیرزمین بازداشتگاه سپاه ارومیه حلقآویز کردهاند. برخی دیگر شنیدهاند که آنها را دستهجمعی به تپههای اطراف باغ رضوان بردهاند و در آنجا با تیر یا قمه به قتل رسانده و همان جا دفن کردهاند.
تا جایی که تحقیقات ما نشان میدهد پیکر جانباختگان را به خانوادههایشان تحویل ندادهاند. اکبر مجرد که از برخی از خانوادههای جانباختگان و فعالان سیاسی کرد شنیده بود که پیکرها را در حاشیه شمالی باغ رضوان دفن کردهاند، شهادت میدهد:
«پشت باغ رضوان یک کوهی هست به نام “جوودلر” که به فارسی یعنی جهودها. بچهها را آنجا دفن کرده بودند. البته اکثرشان را. وقتی خبر اعدام بچهها را به خانوادههایشان میگفتند، به طور کلی گفته بودند که در آن قسمت پشت باغ رضوان دفن شدهاند. روزهای پنجشنبه طبق سنت ایرانیها، خانوادهها سر مزار نزدیکانشان میروند، ولی به این خانوادهها تأکید کرده بودند که روزهای پنجشنبه حق ندارند به مزار بچههایشان بروند. زیرا میدانستند اگر بخواهند به اون منطقه بروند، چونکه تعدادشان کم نبود، معلوم میشد که همه آنها جزو خانوادههای اعدامشدهها هستند. بنابراین گفته بودند در طول هفته اگر خواستند میتوانند به قبرستان و منطقه کلی دفن فرزندانشان بروند.»
او یک روز در میانه مردادماه به همراه دو تن از دوستان خود به آن منطقه میرود و مشاهدات خود را چنین به یاد میآورد:
«در آن دوران که در مردادماه سال ۶۷ برای تهیه گزارش به آنجا رفتیم، منطقه پشت یعنی اسلامآباد و این قسمت کشتارگاه است و اینجا منطقه مسکونی کشتارگاه است، ما از این قسمت پشت وارد شدیم که در آن دوران خانهها تعداشان کم بود. وقتی که ما از پشت وارد شدیم، محدوده مزار بچهها که دفن شده بودند این منطقه بود. البته به صورت نقطهای نمیتوانم بگویم چون که الان باغ رضوان خیلی بزرگ شده، ولی اون دوران که ما رفته بودیم تقریباً مزار بچهها پشت باغ رضوان بود.
از دور منطقه کلی را همراه با دو نفر دیگر شناسایی کردیم. منطقه، منطقهای وسیع بود. قبرها دانه دانه نبود و دستهجمعی بود.. آن زمانی که ما رفته بودیم طبیعتاً دوربین نداشتیم، ۳۰ سال پیش را میگویم، فقط میخواستیم کل منطقه را ببینیم و ببینیم بچهها را کجا دفن کردهاند. وقتی نزدیک شدیم دیدیم منطقهای تقریبا ۱۵۰ متری که زمین را تازه کنده بودند و مشخص بود که بچهها را آنجا دفن کردهاند و از برجستگی بزرگی که ایجاد شده بود فهمیدیم گور دستهجمعی است. بعد دیگر ما ترسیدیم و بلافاصله کشیدیم عقب. دقیقاً پشت باغ رضوان محل دفن این بچههاست.»
سردر دانشگاه فنی و حرفهای دانشکده شهید قاضی طباطبایی ارومیه که احتمالا گورهای جمعی در تپههای اطراف آن قرار دارد
یکی از دانشجویان سابق دانشکده فنی دانشگاه ارومیه که قبلا در مکانی قرار داشته که امروز دانشگاه فنی و حرفهای این شهر است در مصاحبه با عدالت برای ایران میگوید:
«دانشجویان عمران درس عملی نقشهبرداری را در تپههای اطراف باغ رضوان و دانشکده فنی برگزار میکردند. خارج از محوطه رسمی باغ رضوان نیز پر بود از قبرهایی با سنگهای مخدوش. برخی میگفتند اسم این تپه لعنت تپهسی(تپه لعنت) است، و آنهایی که بعد از مرگ حق دفن در قبرستان مسلمین را نداشتهاند در این لعنت تپهسی به خاک سپرده شدهاند. البته ما نیز این عنوان لعنت تپهسی را از دانشجویان سال بالایی شنیده بودیم و آنها نیز از اساتید یا مربیان و مدرسان درس نقشهبرداری شنیده بودند.»
براساس آنچه از تصاویر ماهوارهای نقشههای گوگل که از سال ۱۳۸۵ به بعد در دسترس است بر روی جاهای مختلف در منطقهای که گورهای جمعی احتمالی ارومیه در آن واقع است، ساختوسازهای زیادی شده و یا در جریان است. بخشی از آن توسط قبرهای جدید پوشیده شده و بخش دیگری هم خاکبرداری شده یا ساختمانهای تازه بر آن ساختهاند. به این ترتیب، احتمال این که گورهای جمعی جانباختگان کشتار ۶۷ در ارومیه، با ساختوسازهای سالهای اخیر از میان رفته باشد و یا به زودی و با گسترش ساختوسازها از میان برود بسیار زیاد است.
اسلایدشو تغییرات منطقه گورهای جمعی ارومیه از سال ۱۳۸۴ تا ۱۳۹۷
*اطلاعات این مطلب برگرفته از مصاحبههای عمیق با محمد متین تبریزی، اکبر مجرد، بیژن پیرنژاد، عبدالرسول ابراهیمیان دهکردی و یک فعال حقوق بشر است که به دلایل امنیتی هویت او نزد عدالت برای ایران محفوظ میماند.