شهریور ۵, ۱۳۹۶
عکسها و متن این مطلب از مجموعهای برگرفته شده که عباس بختیاری، زندانی سیاسی سابق و نویسنده، همراه با توضیحات در اختیار عدالت برای ایران قرار داده است.
***
تعدادی از زندانیان سیاسی زندان کارون اهواز در پادگان شهید درویش متعلق به سپاه پاسداران اهواز، در یکی از شبهای تابستان ۶۷، توسط افراد مسلحی که از زندان اهواز با «تیزمغز» (دادستان سابق این شهر) به پادگان آورده شده بودند به جوخه ی تیرباران سپرده میشوند.
سی تن از زندانیان سیاسیِ قتلعامشده زندان کارون اهواز به طور دستهجمعی و نیز پراکنده در سمت چپ درِ ورودی پادگان درویش -متعلق به سپاه پاسداران- دفن شدهاند.
در میان قتلعامشدگان، از جنگزدگان فعال سیاسی آبادان (محل دستگیری شیراز) گرفته، تا زندانیان سیاسی بندر ماهشهر، بندرشاهپور، شوشتر، دزفول، شیراز، مسجد سلیمان و اهواز، با تعلقات سیاسی متفاوت دیده میشود. هنوز تعدادی از خانوادههایی که فرزندانشان از شوشتر، دزفول، شیراز و مسجد سلیمان به زندان کارون اهواز منتقل شده بودند به دنبال یافتن اطلاعاتی درباره سرنوشت عزیزانشان هستند و متاسفانه بهرغم تلاشهای بسیار تا کنون از سرنوشت فرزندان و همسرانشان بیاطلاع هستند.
نگهبان یک شرکت ساختمانی صحنه را چنین تصویر میکند: «تیر خلاص آنها را که نزدیک سی نفر بودند در بیابان همان جا شلیک کردند و بعد اجساد روی هم ریخته شدند و بر روی آنها خاک ریختند. سگهای آنجا، شبها اطراف گورها جمع میشدند و تا صبح زوزه میکشیدند. دو هفته بعد، در یک روز گروهی آمده بودند و با وسایلی که آورده بودند گور را با میلگرد و سیمان پوشاندند. دو خانواده سه ماه بعد آمدند که دیگر سیمانها خشک شده بود. مادرِ سیاوش صالحیزاده یکی از جانباختگان قتل عام، وقتی به محل میرسد شوکه میشود و باور نمیکند زندانیان اینجا خاک شده باشند و میگوید: بیابان چرا؟ مگر گورستان کم داریم؟ و بعد بارها دور گور میچرخد و برای همه قتلعامشدگان مرثیه میخواند.»
مادر سیاوش میگوید: «نمیدانستیم فرزندانمان را اعدام کردهاند. مسئولین زندان مدام میگفتند ممنوعالملاقات هستند. با گفتن این کلمه همین طور سه ماه سرگردان بودیم. آنقدر پیگیری کردیم و فشار آوردیم تا خبر دادند بیایید بروید فرزندتان حکم آزادی گرفته و او را از زندان ناوا بندر ماهشهر تحویل بگیرید. سیاوش را به زندان اهواز منتقل کرده بودند و کمی عجیب بود. وقتی رسیدم زندان ناوا، تنها ساک و لباسهای پسرم سیاوش را به من دادند. اما چون هر روز در شهر فریاد میزدم و مردم بندر شاهپور (بندر امام خمینی) را از این جنایت خبردار میکردم، بارها به خانه ما حمله کردند و با توهین و الفاظ رکیک، من و خانواده را آزار و اذیت کردند. نمیتوانستند صدای مرا خاموش کنند. روزی ماموران جلوی در خانه با ماشین مرا زیر گرفتند و پایم شکست و به بیمارستان منتقل شدم.»
«در محل دفن زندانیان در کنار پادگان، پیش از این دختری را که زندانی سیاسی بود و اعدام شده بود، دفن کرده بودند. قبر او در فاصله چند متری محل دفن بهرام کارگرفر و پنج نفر دیگری بود که با هم خاک کرده بودند. گور او و سایرین که به صورت تک تک دفن شده بودند هنوز سیمانکاری نکرده و میلگرد نزده بودند. چهار تا از انگشتان دست راستش از خاک بیرون زده بود. ده تا پانزده سانتیمتر از موهایش کنده شده بود. معلوم بود که گور آنها عمق ندارد. ما و یک خانواده دیگر در فاصله دو نوبت خاک روی آن ریختیم. خانوادهاش پس از ماهها تازه خبردار شدند و میگفتند نمیدانستیم اعدامش کردهاند. از شیراز منتقل شده بود به این زندان و هوادار سازمان چریکهای فدایی خلق اقلیت بود. اسم خیلیها را نمیدانیم، البته کسانی هستند که میدانند. به غیر از این دختر، چند تن از هواداران سازمان چریکها هم جزو قتل عامی هستند که در پارک شیراز سالها قبل از آن در مخالفت با جنگ اعلامیه پخش کرده بودند و دستگیر شده بودند که بدبختانه تیربارانشان کردند.»
«نمیدانیم چرا هواداران فدایی خلق را با عجله و در عمق کمی از خاک دفن کردند. شاید هم اتفاقی بوده باشد. به خانواده آنها که از راه دور میآمدند و همین طور خانواده ما در ابتدا بیشتر از پنج دقیقه حق نشستن روی مزار عزیزانمان را نمیدادند. سربازان از برجکهای مراقبت فریاد میزدند و به ما اخطار میکردند که فورا محل را ترک کنیم. اجازه نمیدادند سنگ قبر بگذاریم. بدون اجازه برایشان سنگ قبر میگذاشتیم. چند بار آنها را شکستند و بعد خسته شدند. در ابتدا کسی حق گریه و شیون نداشت و میگفتند زود باید اینجا را ترک کنید. یعنی فقط بیست دقیقه حق داشتیم.»
«ما سه خانواده بودیم که بارها به شهرداری اهواز مراجعه کردیم و خواستیم تا شهرداری مسئولیت اداره گورستان سید امیر(محل دفن عزیزانمان) را در کنار پادگان سپاه به عهده بگیرد تا خانوادهها بتوانند برای اعدامشدگان سنگ قبر تهیه کنند. یکی از مسئولین شهرداری اهواز قول داد تا به سپاه پاسداران نامهای کتبی بنویسند و درخواست کنند مسئولیت گورستان را مثل بقیه گورستانها شهرداری به عهده گیرد. اما سپاه مکتوب به نامه ارسالی شهرداری، پاسخ منفی داد. مسئولان شهرداری اهواز هم اعلام کردند محل دفن آنها در لیست «آرامستانهای غیر رسمی» شهرداری ثبت شده است.»
سربازان بخش آموزشی پادگان درویش از زمان این جنایت تا کنون از طریق برجکهای ساختهشده روبروی محل گورهای زندانیان، به بهانه مراقبت از پادگان، ترددهای خانوادهها را تحت کنترل دارند و در پارهای از موارد از جمله گرفتن عکس توسط خانوادهها بر سر مزار عزیزانشان، از برجکها پایین آمده و با پاک کردن عکسها از دوربینها و موبایلها، آنها را تهدید نموده (ممنوعیت حضور بر مزار قربانیان) و از گورستان بیرون کردهاند. خانوادههای قربانیان در اکثر موارد از سوی سربازان آموزشی سپاه مورد توهین و فحاشی قرار گرفتهاند. البته سربازانی نیز بودهاند که با سکوت و ابراز اندوه با خانوادهها همدردی کردهاند.
تعدادی از خانوادهها بر مزار جانباختگان قتل عام ۶۷. در پشت تصویر محل سیمانشده، دو نفر در کنار درخت کُنار دیده میشوند. آنجا محل دفن تعدادی دیگر از زندانیان قتلعامشده است که دو تن از اعضای یکی از خانوادهها بر مزار قربانیان نشستهاند.
محل دفن زندانیان قتلعامشده در حاشیه گورستان متروکه «سیدامیر»
شاپور لایق، شاپور توکلی، سیاوش صالحیزاده، عظیم محمدزاده و بهرام کارگرفر در یک گور، و سایر جانباختگان در فاصله چند متری همدیگر و در کنار یک درخت «کُنار» به خواب ابدی رفتهاند.
یکی از خانوادههای جانباختگان در کنار درخت کُنار محل گور دستهجمعی بسیاری از زندانیان سیاسی زندان کارون اهواز
متن کامل نوشته عباس بختیاری در فرمت پیدیاف