اسفند ۱۵, ۱۳۹۶
موج گسترده بازداشت، برگزاری محاکمههای چنددقیقهای و اعدام مخالفان سیاسی در جمهوری اسلامی ایران از خرداد ۱۳۶۰ آغاز شد. این اعدامها اغلب اعضا و هواداران سازمان مجاهدین و سازمانهای سیاسی طیف چپ را هدف گرفته بود.
از خرداد ۱۳۶۰ شهرداری تهران تکه زمینی را که در جاده خراسان در ۱۵ کیلومترى تهران و در کنار گورستانهای اقلیتهای دینی بود به محلی برای دفن «کافران» اختصاص داد. خاوران، تکه زمینی خشک و فاقد هرگونه امکانات اولیه یک گورستان رسمی است که مقامات حکومتی به آن «لعنتآباد» یا «کفرآباد» میگفتند.
در طول سالهای اول دهه ۶۰، زندانیان سیاسی چپ اعدامشده در زندانهای تهران، حداقل ۵۰ زندانی اعدامشده بهایی و چند نفر از اعضای سازمان مجاهدین مستقیما از طرف ماموران رسمی و بدون اطلاع خانوادهها و تحویل پیکر عزیزانشان به آنها در خاوران دفن شدند.
مساحت فعلی خاوران، که از دو زمین مستطیلشکل تشکیل شده، ۸۶۰۰ متر مربع است.
بسیاری از اعدامشدگان سالهای نخست دهه ۶۰ از سوی ماموران زندان و بدون اطلاع به خانوادهها دفن میشدند و گاه محل تقریبی قبر به آنها خبر داده میشد. این شیوه اما در رابطه با همه اعمال نمیشد و تا زمان مشخصنشدن وضعیت دفن اعدامشدگان، نمیتوان احتمال دفن برخی اعدامشدگان آن دوره در گورهای دستهجمعی را با قطعیت رد کرد. به عنوان مثال، به یکی از نزدیکان روبرت پاپازیان گفته شده بود که وی را به همراه حدود ۱۵۰ تن از اعدامشدگان تیر ۱۳۶۱ در یک گور دستهجمعی در خاوران دفن کردهاند.
کشف گورهای جمعی در خاوران
در سال ۱۳۶۷ زمزمههای پایان جنگ و احتمال مرگ آیتالله خمینی بیش از پیش قوت گرفته بود و به نظر میرسید در چنین شرایطی با روبهاتمامبودن دوران محکومیت شمار زیادی از زندانیهای سیاسی، نگرانیهایی از آزادی این زندانیان به عنوان ظرفیتهای بالقوه برای سازماندهی مخالفان، وجود داشته باشد.
در چنین شرایطی موج اول اعدام زندانیان سیاسی با تمرکز بیشتر بر زندانیان غیر مجاهد از بهار ۱۳۶۷ آغاز شد و نشریات برخی از سازمانهای سیاسی در این ماهها بارها نسبت به تایید احکام اعدام زندانیان سیاسی و انتقال زندانیان زیر حکم به سلولهای انفرادی هشدار دادند. بر اساس اعلام مقامات رسمی، در روز ۶ خرداد ۱۳۶۷، پنج زندانی شامل انوشیروان لطفی (از سازمان فداییان خلق-اکثریت)، حاجت محمدپور (حجت محمدپور از اتحادیه کمونیستهای ایران) و حجتالله معبودی (از سازمان مجاهدین خلق)، لهراسب صلواتی (از راه کارگر) و یک نفر دیگر که نامش در منابع موجود ذکر نشده در زندان اوین اعدام و در خاوران دفن شدند. اطلاعات موجود در زمینه احکام این پنج نفر به طور قطعی تایید نمیکند که آیا این پنج نفر در دادگاههایی که پس از دستگیریشان در سالهای اول دهه ۶۰ برگزار شده بود، به اعدام محکوم شده بودند یا خیر. کمتر از دو ماه بعد در اواخر تیر ۱۳۶۷ نیز ۱۲ زندانی سیاسی دیگر از جمله کیومرث زرشناس (از حزب توده)، سعید آذرنگ (از حزب توده)، محمود هنری (از حزب کمونیست ایران)، رحیم هاتفی (از حزب کمونیست ایران) و فرامرز صوفی (از سازمان فداییان خلق- اکثریت)، به طور مخفیانه اعدام و به خانوادههایشان گفته شد که در خاوران دفن شدهاند. در همان زمان چنانکه در گزارش گالیندو پل، گزارشگر ویژه سازمان ملل، درباره وضعیت حقوق بشر در ایران نیز آمده است، اخباری مبنی بر انتقال ۵۵ زندانی سیاسی محکوم به اعدام به سلولهای انفرادی برای اجرای حکم منتشر شد. اعدامهای هفته آخر تیر، همزمان با قطع ملاقاتهای زندانیان سیاسی است که رابطه آنها با خانوادههایشان را برای ماهها قطع میکند.
خانوادههایی که در فاصله بین اواسط تیرماه در مراسم چهلم انوشیروان لطفی و سپس اوایل مرداد در مراسم هفتم سعید آذرنگ و فرامرز صوفی و دیگر اعدامشدگان روزهای آخر تیر به خاوران رفته بودند، با گورهای دستهجمعی اعدام شدگان در نزدیک محل دفن آنها مواجه شدند.
خانوادههایی که در فاصله بین اواسط تیرماه در مراسم چهلم انوشیروان لطفی و سپس اوایل مرداد در مراسم هفتم سعید آذرنگ، فرامرز صوفی و دیگر اعدامشدگان روزهای آخر تیر به خاوران رفته بودند، با گورهای دستهجمعی اعدام شدگان در نزدیک محل دفن آنها مواجه شدند.
فروغ تاجبخش (مادر لطفی)، که این گور دستهجمعی در کنار قبر فرزندش کشف شده بود، یکی از نخستین شاهدان این گور دستهجمعی و اجساد دفنشده در آن بود و یکی از مادرانی است که تلاش بسیاری برای مستندکردن و اطلاعرسانی درباره آن کرد. او نخستین مواجهاش با این گور دستهجمعی را اینگونه روایت میکند:
«… روز چهلم انوش شد. رفتیم و گل گذاشتیم. یک دفعه خواهر من گفت: اى واى این دست چیه اونجا افتاده؟ برگشتیم و نگاه کردیم و دیدیم بله دستى از خاک بیرون زده است. جوانها را سطحى خاک کرده بودند. همه زنها داد زدند. فردى با خودش دوربین آورده بود، تا دید شرایط این طورى شده و مادرها داد مىزنند، عکس گرفت. خود من پیکر تعدادى از جوانها را دیدم، جوانى که تیرى در پیشانىاش زده شده بود. بعد سریع، ماشین گشت آمد. دوربین را قایم کردند. بعدها شنیدم که یک روز صبح با پروژکتور آمدهاند و عکس گرفتهاند. اما سرى اول مربوط به همان روز بود که به دست کسانى که مىخواستند ببینند، رسید.»
مادر شریفی، که پسرش فرزین شریفی در سال ۱۳۶۰ اعدام و در خاوران دفن شد، یکی دیگر از شاهدان کشف گورهای دستهجمعی در خاوران است که میگوید این گور را در حوالی محل دفن انوشیروان لطفی، سعید آذرنگ و فرامرز صوفی دیده است:
«اولین کسی که دید من بودم و یک عده دیگر از مادرها، ما دیدیم که چیزی مانند یک پای سگ آنجاست. با چنگ و دست خاک را عقب زدیم، یکی با پیراهن چهارخانه را دیدیم، خواهر یکی از کشتهشدگان که پیراهن چهارخانهای برای برادرش دوخته بود، یکهو گفت وای وای این برادر من است، خانم لطفی هم او را میشناخت. سر این یکی کنار پای او، پای او با سر این، بعد همه گفتیم باید صبح زود با بیل و وسایل بیاییم که اینجا را خوب بشکافیم و ببینیم چیست. البته من صبح زود نتوانستم بروم، عدهای جوان، صبح زود با دستکش و بیل میروند و میبینند تعداد زیادی پلیس آنجاست و همه را تهدید میکنند و نمی گذارند که بیشتر از این گور دستهجمعی را شناسایی کنند، ولی دیگر آنجا معروف شده بود و همه میدانستیم که گوری دستهجمعی است و هر وقت میرفتیم برای آنها هم گل میگذاشتیم.»
فریده امیرشکاری، که علی ریاحی برادر همسرش سال ۱۳۶۱ در خاوران دفن شده است و محمدجعفر ریاحی، همسر و محمدصادق ریاحی، برادر دیگر همسرش در سال ۱۳۶۷ اعدام شدند، نیز به یاد میآورد که قبل از کندن کانالهایی که به محل دفن دستهجمعی اعدامشدگان معروف هستند این گور دستهجمعی را دیده است:
«در قسمت بالای خاوران، نزدیک جایی که انوشیروان لطفی دفن شده، یک کانالی کنده بودند. یک بار صبح زود ساعت هفت که رفتیم خاوران، دیدیم که پارچههای پیراهن زده بود بیرون، نوک انگشتان یکی بیرون بود من خودم شاهد آن بودم. کانال خیلی عمیق نبود و خیلی با عجله خاک کرده بودند. ما که خاک را زدیم کنار، بچهها را دیدیم. بچههایی که پای یکی روی صورت یکی، سر روی یکی روی دست یکی، همین جوری خاک کرده بودند، ما خودمان از جاهای دیگر خاک آوردیم، ریختیم و روی اینها را کامل پوشاندیم، یک حالت برجسته پیدا کرده بود ولی به هر حال خوب پوشاندیمش. [پیداکردن این کانال] این اصلاً قبل از این است که آن کانالهای دیگر را بکنند اینها قبلش اعدام شده بودند.»
تازهبودن خاکهایی که روی آن گور ریخته شده بود و اجساد سالم و خونآلود داخل این گور نشانهای از تازهبودن گور و وقوع اعدامها در روزهای نزدیک به کشف آن گور دستهجمعی بود. اولین عکسهایی که از گورهای دستهجمعی خاوران منتشر شد، عکسهایی است که از همین گور دستهجمعی گرفته شد. این عکسها آبان ۱۳۶۷ پیش از کشف گور دستهجمعی متعلق به اعدامشدگان اواسط مرداد و شهریور ۱۳۶۷ و در زمانیکه هنوز خبر اعدام زندانیان سیاسی به تمامی خانوادهها اعلام نشده بود، در خارج از ایران منتشر شد.
موج گسترده اعدام هزاران زندانی سیاسی در سراسر ایران کمتر از یک ماه پس از کشف اولین گور جمعی در خاوران آغاز شد. جمهوری اسلامی ایران در ۲۷ تیر ۱۳۶۷، قطعنامه ۵۹۸ مجمع عمومی سازمان ملل متحد برای پایان جنگ هشت ساله با عراق را پذیرفت. یک هفته بعد در سوم مردادماه، نیروهای نظامی سازمان مجاهدین خلق در عملیات فروغ جاویدان به ایران حمله و تا نزدیکی کرمانشاه پیشروی کردند. نیروهای مسلح جمهوری اسلامی ایران تا روز ۷ مردادماه در عملیات مرصاد، نیروهای سازمان مجاهدین را شکست دادند و در مرزهای ایران مستقر شدند.
از اواخر تیرماه با قطع ملاقاتها که با اقدامات دیگری همچون بردن تلویزیون از بندها و یا قطع روزنامه و… همراه بود و به خصوص اعلام خبر اعدام بیش از ۱۵ زندانی به خانوادهها، شایعاتی درباره احتمال اعدام زندانیان سیاسی بر سر زبانها افتاد. تعدادی از خانوادهها هر روز به دفتر دادستانی زندان اوین و دفاتر سایر مقامات رسمی میرفتند و پیگیر چرایی قطع ملاقاتها و وضعیت زندانیان سیاسی بودند.
اعدام گسترده و دستهجمعی هزاران زندانی سیاسی پس از صدور و ابلاغ فتوای رهبر جمهوری اسلامی ایران، روحالله خمینی، در تاریخ (احتمالاً) ششم مردادماه آغاز شد. بر اساس این حکم در تهران، زندانیان سیاسی “سرموضع” بر اساس تشخیص هیات سه نفرهای متشکل از حسینعلی نیری، قاضی شرع؛ مرتضی اشراقی، دادستان تهران و مصطفی پورمحمدی، نماینده وزارت اطلاعات اعدام میشدند و در زندانهای شهرهای دیگر صدور حکم اعدام زندانیان سیاسی بر عهده هیات سه نفرهای متشکل از قاضی شرع، دادستان یا دادیار انقلاب و نماینده وزارت اطلاعات بود.
اکثریت اعدامشدگان، قبلا در دادگاههای انقلاب به حبس محکوم شده و در حال گذراندن دوران محکومیتشان بودند، بسیاری از آنها سالها یا حتی ماههای آخر حکم حبسشان را سپری میکردند و برخی نیز با وجود اتمام دوران حبسشان به دلیل امتناع از مصاحبه و اعلام انزجار از عقاید سیاسیشان در زندان مانده بودند.
پس از کشتار دستهجمعی هزاران زندانی عضو یا هوادار سازمان مجاهدین، در روزهای نخست شهریور نوبت به اعدامهای گسترده زندانیان طیف چپ در تهران رسید.
در پاییز ۱۳۶۷ پس از چند ماه ممنوعالملاقاتبودن زندانیان و سکوت کامل مسئولان در رابطه با وضعیت زندانیان، خانوادهها شاهد کندهشدن کانالهای عمیقی در خاوران بودند که پس از چند روز روی آنها پوشانده میشد و برآمدگی ناشی از پرشدن آنها به طور کامل مشخص بود. مشاهده این تغییرات در خاوران خانوادهها را بیش از پیش نگران جان عزیزانشان کرد.
گلباران یکی از کانالها در یکی از مراسم سالگرد کشتار ۶۷، تاریخ، نامعلوم
فریده امیرشکاری یکی از کسانی بود که در آن دوران هر هفته به این مکان میرفت:
«ما قبل از اعدامها میدانستیم که یک خبری هست. چهار ماه ممنوعالملاقات بودیم. میرفتیم و میآمدیم و هیچکس به ما جواب نمیداد که چرا ملاقاتها قطع شده. حتی یک بار رفتیم جلوی مجلس و دو روز تحصن کردیم که جواب ما را بدهید که چرا ملاقاتهای ما قطع شده؟ یک عده مثل همین گارد ویژههایی که الان میآیند در خیابان با لباس چرم مشکی آمدند به ما گفتند که دوباره همه دارند دادگاهی میشوند. آنهایی که ۱۰ سال به بالا گرفتهاند حکمشان میشود ابد و آنهایی که ۱۰ سال به پایین گرفتهاند حکمشان میشود ۱۰سال. آنهایی هم که ابد دارند اعدام میشوند. و چون دوباره دارند دادگاهی میشوند و بازجویی میشوند ملاقاتها قطع شده. دیگر هیچ چیزی به ما اصلاً خبر نداده بودند. ولی ما خودمان چون هر هفته آن موقع میرفتیم خاوران، کانالهایی را که کنده بودند و عمقش خیلی زیاد بود، دیده بودیم. پنج کانال در قسمت پایین که بچههای ۶۰ تا ۶۶ خاک هستند، [حفر شده بود]. هفته بعد که رفتیم خاوران کانالها پر شده بود. روی همهشان پوشیده بود. ما میدانستیم یک اتفاقی افتاده ولی در باورمان نمیگنجید زندانی که حکم دارد، اعدام شود.»
اواخر آبان و اوایل آذرماه چندین تن از مادرانی که به خاوران رفته بودند، تکههایی از بدن و لباس اجسادی را که خاک از رویشان کنار رفته بود، میبینند. خانوادهها خاک روی کانال را کنار میزنند و با اجسادی که در یک گور دستهجمعی دفن شده بود مواجه میشوند. خاطره معینی، خواهر هیبتالله معینی که در سال ۱۳۶۷ اعدام شده بود، یکی از نخستین مواجههای خانوادهها با گورهای دستهجمعی را اینگونه شرح میدهد:
«یک هفته بعد [از اعلام خبر اعدامها] ما به خاوران رفتیم. حدود ۱۲ یا ۱۳ نفر بودیم. بیشتر مادر بودند و خواهرهای بزرگ ما. دیدیم که خیلی عوض شده. از قسمت بالا وارد شدیم و دیدیم که پلاستیکهای سیاهرنگی از زیر خاک زده بیرون. کلاغهای زیادی روی زمین بودند. تکههای لباس از زیر خاک زده بیرون. ما گیج و منگ بودیم. یعنی اینها بچههای مایند؟ اینها عزیزان ما هستند که اینجوری انداختنشون توی این کانالها؟ یعنی امکان داره که یه همچین بلایی سر این بچهها آورده باشند. خانوادهها دیگر حالت عادی نداشتند، به خصوص مادرها. شروع کردند زمین را با چنگ کندن. من چون سنم کم بود نمیدانستم باید چه کار کنم. از یک طرف میترسیدم که صحنهای رو ببینم. فکر میکردم شاید اولین نفر [برادرم] هیبت باشه. مادرم دست کشید، یک تکه شلوار کرمرنگ از زیر زمین کشید بیرون گفت خاطره بیا کمکم کن، هیبت رو پیدا کردم. کشیدمش، فکر کردم راست میگه، دیدم جدا شد، از همدیگه جدا شد، تیکه تیکه شد، گفتم نکنیم این کار رو، نکنیم. زمین، تمام، تیکه به تیکه، روی هم روی هم انداخته بودند… یه تیکه دست، یه تیکه… فقط آنجا یکی از مادرها شاید عاقلانه برخورد کرد با آن همه فشاری که بهش بود گفت نکنید، این بچهها با هم بودند، بذارید با هم باشند، کنار هم باشند. فقط کمک کنید خاک بریزیم روشون، کلاغا از این بیشتر…»
پس از آن بود که ماموران روی این کانالها، آهک و نمک ریختند تا خانوادهها نتوانند خاک را کنار بزنند و اجساد قابل دسترسی نباشند. اما تکههای لباس اعدامشدگان که از آهکهای خشکشده بیرون مانده بود همچنان شاهدی بر وجود اجساد اعدامشدگان در آن کانالها بود.
با کشف این گور دستهجمعی حدس و گمانها درباره کانالهایی که در خاوران کنده شده بود تبدیل به یقین شد و خانوادهها مطمئن شدند که شماری از اعدامشدگان زندانهای تهران در این گورها دفن شدهاند.
در همان روزها بود که به تدریج از دادستانی انقلاب یا زندان اوین با بسیاری از خانوادهها تماس گرفتند و خبر اعدام فرزندانشان را به آنها اعلام کردند. خبر اعدام به صورت فردی و با تهدیدهای شدید مبنی بر ممنوعیت برگزاری هرگونه مراسم عزاداری به خانوادهها اعلام میشد. با این همه، مقامات مسئول از دادن هرگونه اطلاعاتی درباره محل دفن اعدامشدگان خودداری میکردند و شناسایی خاوران به عنوان محل دفن شماری از زندانیان سیاسی اعدامشده در زندانهای تهران حاصل تلاش و پیگیری خانوادهها برای دانستن حقیقت درباره محل دفن فرزندانشان بود.
مرگ، واقعهای است که باید وقوع و چگونگی وقوع آن از سوی مقامات رسمی و با صدور گواهی فوت تایید شود. شهادتهای مکرر خانوادههای زندانیان سیاسی دهه ۶۰ ثابت میکند که گواهی فوتهای صادرشده، حاوی اطلاعاتی هستند که واقعیت را جعل میکنند. آنچه در گواهی فوتها آمده است، با اعلام شفاهی وقوع اعدام و یا اخبار منتشرشده در روزنامه درباره اعدام افراد، تناقض دارد. به عنوان مثال، در برگه فوت علیاصغر ضیغمی که ماموران زندان اوین به خانوادهاش اعلام کرده بودند که در تابستان ۱۳۶۷ اعدام شده، دلیل مرگ، «فوت» بوده است.
تلاش «مادران و خانوادههای خاوران» برای دادخواهی و اجرای عدالت
با وجود تهدید صریح و شدید خانواده اعدامشدگان تابستان ۱۳۶۷ مبنی بر سکوت درباره اعدام فرزندانشان و ممنوعیت برگزاری هرگونه مراسم و یادبود برای اعدامشدگان، آنها از همان روزهای نخست با برگزاری مراسم فردی و جمعی برای اعدامشدگان از یک سو و حضور در خاوران به عنوان محل دفن فرزندانشان از سوی دیگر، تلاش علیه سکوت و فراموشی فاجعهای که رخ داده بود را آغاز کردند. آنها همچنین از طریق تجمع در برابر کاخ دادگستری و سازمان ملل و نوشتن نامه به مقامات داخلی و بینالمللی پیگیر دادخواهی اعدامشدگان بودند.
تمامی این تلاشها با خشونت سرکوب شد و شمار زیادی از خانوادهها در تجمعهای اعتراضی، در خاوران و مراسم یادبود اعدامشدگان بازداشت شده یا مورد ضرب و شتم و توهین قرار گرفتند. خشونت اعمالشده از ماموران مستقر در اطراف خاوران در سالهای ۱۳۶۷و ۱۳۶۸ به گونهای بود که خطر بازداشت همواره حاضران در خاوران را تهدید میکرد. اولین مراسم دستهجمعی در خاوران، پس از خبر قطعی شفاهی حکومت مبنی بر اعدام زندانیان و دادن ساک آنها در آبان و آذر سال ۱۳۶۷، در دیماه همان سال به عنوان مراسم چهلم اعدامشدگان در خاوران برگزار شد و همچنین اولین سالگرد اعدامها در دهم شهریور ۱۳۶۸ با خشونت شدید نیروهای امنیتی مواجه شد و شمار زیادی از خانوادهها بازداشت شدند.
در همین شرایط خانوادههای اعدامشدگان به صورت مرتب به خاوران میرفتند و در ایامی همچون جمعه آخر سال و روز اول عید و جمعه نزدیک به دهم شهریورماه (سالگرد کشتار ۶۷) تعداد بیشتری در خاوران دیده میشدند. حضور مستمر در خاوران، علاوه بر زندهنگهداشتن یاد عزیزان اعدامشدهشان، راهی برای ارتباط بین خانوادهها و برنامهریزی فعالیتهای دستهجمعی نیز بود.
تعداد خانوادههایی که در طول سال یا در مناسبتهای خاصی همچون سالگرد اعدامها و جمعه آخر سال به خاوران میروند در دورههای مختلف و با توجه به فشارهای امنیتی تحمیلشده بر خانوادهها متفاوت بوده است. گاه در اوج فشارهای امنیتی تعدادی انگشتشمار به خاوران رفتهاند، گاه در گشایش نسبی فضا در برخی مراسمهای سالگرد و جمعه جمعیتی بین ۲۰۰ تا ۳۰۰ نفر در خاوران حضور داشتهاند. و در برخی مراسم نیز در حدود یکهزار نفر به خاوران رفتهاند. علاوه بر این، خانوادههایی نیز هستند که ممکن است کمتر در خاوران و برنامههای جمعی دیگر دیده شوند، اما به شیوههای دیگری که کمتر رسانهای میشود، پیگیر زنده نگاهداشتن یاد اعدامشدگان در خاطره جمعی جامعه هستند.
در تمامی سالهای دهه ۶۰ و پس از آن، خانوادههایی که بر اساس اطلاعات اندک رسمی یا حدس و گمانهای خودشان خاوران را به عنوان محل دفن عزیزانشان پذیرفتهاند، همواره از هرگونه نشانهگذاری و یادبود روی قبرها یا محلهایی که احتمال میدهند، محل دفن بستگانشان باشد، منع شدهاند. خاوران محوطهای یکپارچه خاک و کلوخ است که دورتادورش میلههای آهنین کشیده شده و در چند گوشه آن چند قبر متعلق به اعدامشدگان سالهای نخست دهه ۶۰ قرار دارد. خانوادهها اجازه گذاشتن سنگ قبر و یا کاشتن درخت را ندارند و محل احتمالی قبرها را با تکهای آجر سنگچین یا شنهای رنگی نشانهگذاری میکنند.
پس از اعدام دستهجمعی هزاران زندانی سیاسی در سال ۱۳۶۷ شیوه برخورد با خانوادهها برای دادن محل دفن و همچنین نحوه دفن اعدامشدگان نیز تغییر کرد. خانوادههای اعدامشدگان سال ۶۷ میگویند که «هیچ اطلاعاتی» درباره محل دفن بستگانشان به آنها داده نشده و تمامی حدس و گمانها بر اساس کنارهمگذاشتن قطعات مختلف شواهدی است که از گوشه و کنار به دست آمده است.
کشف گورهای دستهجمعی اعدامشدگان که به صورت تلنبارشده روی هم، بدون کفنشدن، و در حالی که هنوز لباس بر تن داشتند، به بخشی از سردرگمی آنها در رابطه با محل دفن اعدامشدگان پاسخ داد. اما مشاهده شیوه دفن دستهجمعی و غیر انسانی آنها و مواجه خانوادهها با پیکر تکه تکه و ازخاکبیرونزدهشده عزیزانشان رنجی عمیق را بر آنان تحمیل کرد به گونهای که با گذشت بیش از ۲۷ سال از کشتارهای ۱۳۶۷ کشف این گورهای دستهجمعی همچنان یکی از تلخترین خاطرات خانوادهها در هنگام روایت ازدستدادن عزیزانشان است. خاطره معینی مواجههاش با گورهای دستهجمعی و دیدن اجساد و لباسهای اعدامشدگان در اطراف کانالها را اینگونه روایت میکند:
«خیلی خیلی وحشتناک بود… من بیشتر صحنههایی که دیدهام یادم است. آوردنمان کنار دیوار و ردیفمان کردند یک سری از خانوادههایی که از بیرون میآمدند را هم قبل از اینکه اصلاً چیزی ببینند، میآورند میگذاشتند [کنار ما] و ما داشتیم برایشان تعریف میکردیم که ببینید چه کردهاند. یادم است تا دم در که آمدیم، مادرم چادرش را در آورد و روسری و بلوز و دامن تنش بود، چادرش را در آورد و گفت خاطره تا اینها حواسشان نیست این را ببر بینداز آنجا [روی اجسادی که بخشیشان از زیر خاک بیرون زده بود]. چیزی که خیلی آزاردهنده بود، یکی دیدن آن کلاغها بود. شاید کسی نمیتواند تصورش را بکند، من الان هم از صدای کلاغ بدم میآید، نمیتوانم تحمل کنم. اینکه تو احساس کنی که این بچهها را گذاشتهاند آنجا به این شکل و تو نمیتوانی هیچ کاری کنی و حتی نگذاشتند ما دفن کنیم. آن بچهها که سری اول رفته بودند [از اجساد اعدامشدهها در کانالها] عکس گرفته بودند خیلی آزار دیده بودند و یکی از بچهها تا مدتها تحت معالجه بود و از لحاظ روانی مشکل پیدا کرده بود. من خودم زمانی که فکر میکردم چیزی که مادرم میگوید درست است و [آن جسدی که بخشیاش از زیر خاک بیرون زده بود] هیبت [برادرم] است، اصلاً نمیتوانستم ادامه بدهم. الان بعد از این همه سال، من خودم هم برای همین تراپی گرفتهام، هنوز هم کابوس شبانهام این است. من هنوز باغچه و جایی که چیزی میخواهم بکارم نمیتوانم زمین را با دستم بکنم یعنی قطعاً از وسیلهای کمک میگیرم و امکان ندارد که یادم به آن صحنه نیفتد.»
در طی بیش از سه دهه گذشته خانوادهها بارها خواستههای خود در رابطه با تعیین وضعیت اجساد اعدامشدگان و محل دفن آنها را با مقامات مسئول داخلی در میان گذاشتهاند و همچنین از مقامات بینالمللی خواستهاند که پیگیر این موضوع باشند. مقامات و نهادهای مسئول نه فقط پاسخی به این خواستهها ندادهاند، بارها دست به تخریب خاوران زدند و در پی تغییر کاربری آن بودهاند. در سالهای نخست دهه ۶۰ اغلب قبرها به صورت کپههای خاک بدون سنگ قبر و مشخصات بود و به هر خانوادهای آدرس یکی از این کپههای خاک را داده بودند، اما هر از چندگاه همین کپههای خاک نیز از سوی ماموران تخریب میشد. ازبینبردن گل و گیاههایی که مادران و خانوادهها در زمین بایر خاوران میکاشتند و شکستن سنگ قبر و نشانههایی که بر سرگورها بود، در سالهای نخست دهه ۶۰ بارها و بارها تکرار شد.
سحر محمدی تخریب خاوران در آن سالها را اینگونه روایت میکند:
«همان سالهای اول دهه ۶۰ در یکی از دفعاتی که به خاوران رفتیم، دیدیم کپههای خاک روی قبرها را صاف کردهاند. با بولدوزر میآمدند، رد میشدند و کپههای خاک را کاملاً صاف میکردند. اینطور شد که آن نیمچه آدرسی هم که به عنوان محل دفن داده بودند، دیگر وجود نداشت. هربار پس از اینکه کپههای خاک را که نشان قبرها بود صاف میکردند، خانوادهها میآمدند و در آنجایی که حدس میزدند که محل دفن عزیزشان است خاک میریختند، کپه درست میکردند و به رویش گل میگذاشتند. پس از مدتی دیگر خانوادهها کپه درست نمیکردند و فقط گل میگذاشتند، چراکه فایدهای نداشت، چون ماموران شبانه میآمدند و خاک را دوباره صاف میکردند. ما این موضوع را چند بار تجربه کردیم و بارها از دیگر خانوادهها شنیدیم که کپه گذاشتهاند و ماموران صافش کردهاند.»
پس از اعدامهای دستهجمعی سال ۱۳۶۷ و حضور پرتعدادتر خانوادهها در خاوران، تلاشهای حکومت برای تخریب خاوران و ازبینبردن هرگونه نام و نشانی از محل دفن اعدامشدگان نیز شدت گرفت. یکی از اولین تخریبهای گسترده و صافکردن خاوران با بولدوزر در سال ۱۳۶۹ همزمان با بازدید گالیندو پل از ایران بود.
ماموران حکومت اما در دهه ۸۰ به دنبال تخریب کامل یا تغییر کاربری این گورستان بودند. سال ۱۳۸۰ در پی پرشدن ظرفیت گورستان بهاییها که در کنار خاوران قرار دارد، به آنها گفته شده بود که میتوانند مردگانشان را در بخشی از خاوران، که در واقع محل دفن اعدامشدگان سیاسی است، به خاک بسپارند. هنگامی که خانوادههای اعدامشدگان متوجه این مسئله شدند و به آن اعتراض کردند، بهاییانی که با برداشتن بخشی از دیواری که مرز بین دو گورستان بود در حال کندن زمین برای درستکردن قبرهای جدید بودند، گفتند که مسئولان به آنها گفتهاند در خاوران چیزی نیست و کسی اینجا دفن نشده است.
در فروردین ۱۳۸۱ پروانه میلانی و جمعی از خانوادهها در نامهای خطاب به شورای شهر تهران که رونوشتی از آن به دفتر ریاستجمهوری نیز ارسال شد، خواستار آن شدند که این شورا «به وظیفه قانونی خود در مورد نگهداری، آبادی، ایجاد امکانات و تسهیلات لازم در گورستان خاوران» اقدام کند و «در صورت عدم توانایی و امکان در ایفای درخواست فوق مجوز کافی و لازم را به خانوادههای مربوطه صادر کرده و شرایط لازم را برای جلوگیری از مزاحمتهای افراد و مراجع فاقد صلاحیت و مسئولیت فراهم آورند.» تلاشهای خانوادهها در این زمینه به ثمر نشست و در نهایت موفق شدند که مانع از ایجاد قبرهای جدید در محل دفن فرزندانشان شوند و بهاییان توانستند زمین دیگری برای دفن درگذشتگانشان بگیرند.
دور بعدی تخریب در سال ۱۳۸۴ بود. در شهریور ۱۳۸۴، اخباری میان خانوادهها نقل میشد که شهرداری و بهشت زهرا، خاوران را تبدیل به یک قبرستان عادی کنند. نامههایی هم در خاوران پخش شده بود که از ادبیات حاکمیت در آن استفاده شده و در آن نوشته شده بود:
«توجه توجه
ما خانوادههای قبرستان خاوران، به همه هشدار میدهیم که تعدادی آدمهای معاند و مخرب، قصد دارند جلوی ساماندهی قبرستان را گرفته و نمیگذارند، شهرداری و بهشت زهرا اقدام نمایند.
ما همگی قبلاً موافقت خود را کتباً اعلام نمودیم که حاضریم، همه گونه همکاری نمائیم تا قبور عزیزانمان مشخص و در خصوص ساماندهی و بازسازی اقدام گردد.»
۲/۶/۱۳۸۴
خانوادهها طی انتشار اطلاعیهای در تاریخ ۴ شهریور ۱۳۸۴، با این طرح مخالفت و اعلام کردند:
«… آنان به عنوان ساماندهی و بازسازی، قصد آن دارند گلزار خاوران را از شکل کنونیاش خارج کرده و به یک گورستان عادی تبدیل کنند. در حالیکه عزیزان ما پس از اعدام، با لباسهای تنشان، در گودالهایی که در این گورستان ایجاد شده بود، به صورت دسته جمعی دفن شدهاند.
ما خانوادههای اعدامشدگان گلزار خاوران اعلام میداریم که عزیزان ما در گورهای عادی و به روش معمول فوت و دفن نشدهاند که بتوان محل دفن آنان را به شکل عادی قطعهبندی کرد، بلکه بسیاری از این عزیزان در گورهای دسته جمعی مدفون شدهاند. همچنین اعلام میداریم، در صورت نیاز ساماندهی گلزار خاوران، ابتدا لازم است نام و نشان، چگونگی و زمان اعدام، چگونگی و محل دفن تک تک این عزیزان مشخص گردد، پس از آن خود خانوادههای قربانیان، در مورد بازسازی گورستان اقدام خواهند کرد.»
در ۲۶ آبان آن سال هنگامی که خانوادهها به رسم هر هفته به خاوران رفته بودند با شکستن و دورانداختن تکه سنگهایی که تنها نشان گورهای خاوران بود مواجه شده بودند و کرتهایی که بر سر برخی قبرها کنده شده بود نیز کاملاً تخریب شده بودند. مراجعه خانوادهها به بهشت زهرا و تقاضای آنها برای گفتوگو با صادقیفر، مسئول بخش اجرایی سازمان بهشت زهرا، به نتیجهای نرسید و نامه آنها در اعتراض به تخریب صورت گرفته، هیچگاه پاسخ داده نشد.
در دیماه ۱۳۸۷ خاوران بار دیگر و این بار به بهانه طرح «توسعه و سازماندهی گورستان اقلیتهای مذهبی» تخریب شد. منصوره بهکیش میگوید: «ما جمعه ۲۰ دی رفتیم خبری نبود، جمعه بعد یعنی ۲۷ دی، خانوادههای دیگر رفته بودند و این خبر را گفتند و من با چند نفر دیگر همان روز بلافاصله به خاوران رفتیم و به چشم خود دیدیم و عکس گرفتیم و اطلاعرسانی کردیم.»
خاوران، پس از تخریب دیماه ۱۳۸۷، وبسایت بیداران
بر اساس گزارش خانوادههایی که جمعه چهارم بهمن ۱۳۸۷ به خاوران رفته بودند تمام زمین خاوران را با بولدوزر صاف کرده بودند، سنگها و بلوکهای سیمانی شکسته در کنار زمین و جای چرخ بولدوزرها به چشم میخورد. تمامی فضای خاوران را به فاصلههای منظم در حدود سه متر از هم نهالهایی را در خاک گذاشته بودند و تمام نشانهگذاریهای خانوادهها که با شن و سنگ بود از بین رفته بود. نهالهایی که به صورت سطحی در خاک گذاشته شده بود و برخی از آنها ریشه نداشتند پس از مدتی تبدیل به چوب خشکهایی شد که همه جای خاوران پراکنده شده بودند و خانوادهها پس از چند ماه موفق به جمعآوری آنها و خارجکردنشان از خاوران شدند. برخی خانوادهها از زیر و رو شدن لباس و پتوهای اعدامشدگان که همراه با آنها دفن شده بود خبر دادند و گفتند که استخوانهای دفنشدگان در خاوران بر اثر این تخریب در سطح خاوران پخش شده بود. عکسهایی از استخوانهای زیر و رو شده اعدامشدگان از سوی خانوادهها برداشته شده است.
منصوره بهکیش میگوید: «بر روی خاک که راه میرفتیم، تکههای استخوان پیدا بود، تکههای مو نیز بر روی خاک نرم بود و این خیلی اذیتمان کرد. برخی هم میگفتند شاید اینها را عامدانه انداختهاند که ما را اذیت کنند و شاید این استخوانها مال سگها است. ولی به چشم خود این صحنهها را دیدیم.»
برخی از خانوادهها بر این باورند که ماموران امنیتی در دیماه ۱۳۸۷ بقایای بهجامانده از استخوانهای اعدامشدگان را به محلی خارج از خاوران منتقل کردهاند. هیچکدام از مقامات و نهادهای رسمی تا کنون حاضر به موضعگیری و پاسخگویی در این زمینه نشدهاند.
بستهشدن درهای خاوران
در اصلی خاوران که از سال ۱۳۸۷ بسته شده است
از سال ۱۳۸۷ به این سو، درهای خاوران، بزرگترین گور جمعی ایران، کاملا بسته شده است و خانوادههایی که میخواهند بر سر مزار عزیزانشان بروند باید به سختی و از طریق گلستان جاوید (گورستان بهاییان) خود را به آنجا برسانند.
گلها، کاجها و نشانههای کوچکی که آنها هر هفته بر سر مزارهای فردی یا جمعی اعدامشدگان می گذارند، همچنان توسط ماموران دولتی برداشته میشود.
خاوران، جمعه ۵ آبان ۱۳۹۶، منبع عکس: صفحه فیسبوک مرسده قائدی
تعداد زیادی از مادرانی که نقش بزرگی در نگهداشتن خاوران و برگزاری مراسم یادبود در آن داشتهاند، درگذشتهاند اما هنوز هم اعضای خانوادهها به صورت هفتگی یا ادواری به خاوران میروند و یا با شیوههای دیگر سعی دارند که درباره وضعیت آن و خواست خود برای دانستن حقیقت و برقراری عدالت اطلاعرسانی کنند.
* این مطلب خلاصهای است از بخشهای مختلف کتاب “داستان ناتمام“، از انتشارات عدالت برای ایران. برای دیدن ارجاعات و منابع این مطلب به اصل کتاب مراجعه کنید.