اسفند ۱۹, ۱۳۹۶
ساختمان دادگاه انقلاب سنندج، واقع در خیابان ششم بهمن سابق (میدان شهرداری فعلی) یکی از اصلیترین مکانهای بازداشت و حبس زندانیان سیاسی در دهه ۶۰ بوده است. اجرای اعدام زندانیان سیاسی که در دادگاههای چنددقیقهای در بخش اداری این ساختمان محاکمه میشدند نیز در برخی از مقاطع زمانی در حیاط این ساختمان یا در زیرزمین آن که زیر پارکینگ قرار داشته انجام میشده است.
نقشه زندان دادگاه انقلاب در سالهای اولیه دهه ۶۰، کاری از مینو همیلی که خود در آن محل زندانی و شاهد اجرای اعدامها در آن بوده است.
فائق مسعودی، شاهد برخی از اعدامهای جمعی سالهای اولیه دهه ۶۰ در این ساختمان بوده است:
«پاییز ۶۱ تشکیلات کومله در تهران و سنندج و شهرهای کردستان لو رفت و افراد اصلیاش را گرفتند. بعد اطلاعات وسیعی را به دست آورده بودند. مثلاً در سنندج در دو سه روز، ۴۰۰ نفر بازداشت شدند. من جزء این ۴۰۰ نفر بودم. در سلولها جایمان نمیشد، در هر سلول پنج شش نفر را میگنجاندند. بعد از بازجویی و اینها به دادگاه انقلاب میبردند. آنجا بعد از دو سه ماه، در بهار و اگر یادم باشد خردادماه ۶۲ یک شب همه شام خورده بودیم و داشتیم در راهرو زندان قدم میزدیم که دیدیم آمدند در را زدند و بچهها را صدا کردند. همان شب حدود بیست سی نفر از بچهها را بردند و اعدام کردند. خیلیهایشان از دوستان نزدیک من و همردهها، همسلولیها و همحوزهایهای من بودند. هر هوادار ساده یا هوادار تشکیلاتی بود را از دم حکم اعدام داده بودند. در سال ۶۲ تعداد اعدامیها خیلی بالا رفت.»
در ماههای آخر سال ۶۶ و اوایل سال ۶۷، تعداد زیادی از فعالان سیاسی یا هواداران و اعضای سازمانهای سیاسی مخالف، به خصوص احزاب کومهله و دموکرات، در کردستان بازداشت شدند و تعدادی از آنها در این ساختمان نگهداری میشدند.
شهادت بازماندگان کشتار ۶۷ در سنندج حاکی از آن است که تعداد قابل توجهی از این زندانیان در شش ماهه اول آن سال در زیرزمین همین ساختمان به طور جمعی اعدام شدهاند. پیکر جانباختگان هیچگاه به خانوادههای آنان تحویل داده نشد
آزاد زمانی، یکی از کسانی است که در دستگیریهای گسترده اواخر سال ۶۶ در کرستان زندانی شد و از بازماندگان کشتار ۶۷ در زندان دادگاه انقلاب سنندج است. او چنین شهادت میدهد:
”
«در ۱۲ بهمنماه سال ۱۳۶۶ در سن ۱۳ سالگی در منزل بازداشت شدم. تا شهریور ۶۷ در سلول انفرادی زندان اطلاعات بودم. زندان ساواک و اطلاعات، که من در آن بودم، سلولهایش جا نداشت. بعد از آن به زندان دادگاه انقلاب سنندج منتقل شدم. تا آخر سال ۶۷ در زندان دادگاه انقلاب سنندج بودم.
شهریورماه بود. همه چیز در کل زندان عوض شد. برخوردشان عوض شد، محیط زندان عوض شد.. مشخص نبود چه کسی را میبرند اعدام، چه کسی زنده میماند و چه کسی را به کجا میبرند. مثلاً ما را مدتی در زیرزمین زندان نگه داشتند. جایی که اصلاً نه نور داشت و نه چیزی. ده بیست نفر را به آنجا ریختند.
ما هر شب منتظر بودیم که اعداممان کنند. آدم نمیفهمید چه میشود. یک عده را برده بودند سوار اتوبوس کرده بودند به زندان سقز برده بودند. یک عده را به زندان کامیاران بردند و اعدامشان کردند. یک عده را برده بودند جایی دیگر. گفتند بردندشان در منطقهای در نزدیکی روستایی بین قروه و سنندج، آنجا اعدامشان کردند. به قول خودشان به آن میگویند لعنتآباد.
یک شب سیزده نفر را بردند. چند روز بعد فهمیدیم که همه اینها را تیرباران و اعدام کردهاند. آن سیزده نفری که گفتم را برده بودند محاکمه کرده بودند اما هیچ کدامشان احکامشان به آنها اعلام نشده بود. محاکمههای چند دقیقهای و پنج دقیقهای و شش دقیقهای شده بودند و بعد آنها را به بند آورده بودند. بعداً میگفتند ببینیم نتیجه چه میشود. در انتظار نتیجه دادگاه بودند.
در همان زیرزمین دادگاه انقلاب اعدام میکردند. ما صدای تیراندازی را میشنیدیم ولی نمیفهمیدیم برای چیست. چون متوجه نمیشدیم این تیراندازی به قصد آدمکشی است یا میخواهند بترسانند یا اتفاقی در شهر افتاده. ما در زندان بودیم و در و دیوار بسته بود. چون غیر از در و دیوار چیزی نمیدیدیم و نمیفهمیدیم که چیست. صدای تیراندازی میشنیدیم ولی متوجه نمیشدیم. بچهها شبی که رفتند یک سری از وسایل شخصیشان را نزد ما گذاشتند، مثل ناخنگیر و تسبیح و یادداشتهایی که داشتند. گفتند اگر ما نفرستادیم دنبال وسایل شخصیمان، بدانید کشته شدهایم. همان چند روز بعد همه بچهها متوجه شدند این سیزده نفر را اعدام کردهاند. بعد از آنها یک لیست ۲۳ نفر و ۲۴ نفر را بردند اعدام کردند…آن یکی دو ماه مرتب اعدام کردند.»
ساختمان دادگاه انقلاب بعدها به سازمان زندانهای کردستان داده شد. در سال ۱۳۸۲ (۲۰۰۳)، مقامات تصمیم گرفتند بخشی از این ساختمان و حیاط آن را تبدیل به اماکن تجاری کنند. همچنین بخشهای دیگری از آن نیز در جریان طرح شهرداری برای تعریض میدان و خیابانهای این محل، جزیی از شهر میشد و زیر پیادهرو و خیابان قرار میگرفت. در جریان عملیات تعریض خیابان دور میدان، کارگران شهرداری به یک گور جمعی برمیخورند که با وجود انتشار خبر در رسانههای محلی، ساختوساز ادامه پیدا میکند و مشخص نمیشود برای باقیمانده پیکرهای دفنشده در آن محل چه اتفاقی میافتد.
هفته نامه “کرفتو” که اقدام به چاپ خبر و عکس درباره این گور جمعی کرده بود به همین دلیل تعطیل شد.
به گفته مطلعان محلی، گور جمعی درست در جایی قرار داشت که در این عکس، ماشین سیاهرنگ پارک کرده است.
یک زندانی سیاسی سابق که هویت او نزد عدالت برای ایران محفوظ است در اینباره میگوید:
«به این منطقه، سهراه «شریفآباد سنندج» میگفتند. در واقع موقعیت این سهراهی جابهجا شد و بعد مجبور شدند در آن مسیر یک میدان دیگری بزنند و قسمتی از خود زندان را به شهر تبدیل کردند، این قسمتی محلی بود که به آن سالن ملاقات میگفتند، یک در بزرگ ماشینرویی بود که کنار سالن ملاقات قرار داشت؛ در سمت دیگر آنهم یک پارکینگی بود که زیر آن پارکینگ، اعدامها انجام میشد. تا سال ۱۳۶۲ که من آنجا بودم محل اعدامها همانجا بود.
بعد در دهه هفتاد که آن مسیر میدان شد و در حال ساخت خیابان بودند، همان موقع یک تعدادی از کارگرانی که در حال کارکردن در آنجا بودند و میخواستند خیابان را به اصطلاح به هم بزنند، یک سری استخوان و اسکلت میبینند و کار را تعطیل میکنند. مدتی اجازه کار در آنجا را به کسی نداند ولی از همان موقع در ابتدا میان تعدادی از کارگرها و کارمندان شهرداری و سپس در بین مردم این بحث آغاز شد که چون قبلاً در آن منطقه زندان بوده، این استخوانهای اعدامشدههاست.»
تحقیقات ما تاکنون برای این سئوالها که استخوانها و بقایای پیکرهای کشفشده در زیر دادگاه انقلاب مربوط به اعدامهای سالهای اول دهه ۶۰ یا اعدامهای سال ۶۷ است و چه اتفاقی برای استخوانها و باقیمانده پیکرها افتاد، پاسخی نیافته است.
این مکان در حال حاضر بخشی از پیادهروی میدان شهرداری، یکی از پرترددترین نقاط سنندج است که چندین مغازه در مجاورت آن قرار دارد.
برای نوشتن این مطلب، از مصاحبههای تعدادی از زندانیان سیاسی سابق، مطلعان محلی و روزنامهنگاران کرد، از جمله مینو همیلی، بهرنگ زندی، آزاد زمانی، فائق مسعودی و محمود حسینپناهی استفاده شده است. عکسها را یک فعال محلی برایمان گرفت و ارسال کرد که هویت او به دلایل امنیتی نزد ما محفوظ است.